هلماهلما، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

کـــــودکـــــانـــــه هـــــای هلـــــما

اولین کفشایی ک خودم واسه عسلن خریدم

امشب و ساعت 11 شب و 1 مغازه ب اسم نی نی پا و 1 دنیاااااااا ذوق واسه من و هلمایی و 1جفت کفش ناز واسه هستی من خیلی خوشحالم ک راه افتادی و واست کفش خریدم کفشا رو تو مغازه پات کردی و فقط میخواستی داه بری باهاشون فدات بشم که بزرگ شدی کودک نو پای من کفشای نو مبارک  ...
18 مرداد 1395

1 شب خوب و 1خاطره بد

سلام پرنس کوچولوی من و دوست جونیای خوبمون... دیشب 1شب خوب بود واسه هممون ولی 1اتفاق بد افتاد ... دیشب عمو مسعود (پسرخاله من)که از زاهدان اومده و سربازه اینجا اومد خونمون ماهم واسه اینکه حال و هواش عوض بشه گفتیم بریم پارک و شام  هم بیرون بخوریم رفتیم پارک و حسابی بهمون خوش گذشت ازونجا هم رفتیم 1جا واست دوچرخه ببینیم ک فقط تک رنگ بود من گفتم باشه هفته ایندهمیاییم ک رنک بندی داشته باشه اینجا اوکی شد رفتیم ساندویچ بگیریم ک بابایی متجه شد گوشبارت نیست همه جارو گشتیم پیدا نکردیم از گمشدنش ناراحت نیستم ازینکه ست پلاکت بود و من کلیییییی گشتم تا کیتی صورتی پیدا کردم گوشبارت کادو دایی بود که من عوضش کردم و کیتی گرفتم نمیدونم الان میتونم لنگش...
1 مرداد 1395

11ماهگی پرنسس مامان

سلام دوست جونیای مهربون خوبیییین ؟؟؟؟ من اومدم با دست پر و دل پر از دست هلما و شیطونیاش خانوم کوچولوی ما بزرگ شده و شیطون والبته باهوش تو این ماه کارای جدیدی یاد گرفته هلمای من میتونه بدون کمک بایسته و درحد 10 قدم راه بره شبیه آدم آهنی راه میره فداش بشم  با انگشت ب سمت وسیله ای ک میخواد اشاره میکنه و بهمون میفهمونه چی میخواد ازین بابت خوشحالم ک متوجه میشم چی میخواد یاد گرفته راحت درب کشوهارو باز کنه و باخیال راحت بهمشون بریزه ازین بابت ناراحتم هرکس میره بیرون دنبالش میره و کلی هم گریه میکنه دیگه وااااااای که اون طرف بابایی باشه فک کنم 1 ربع بشینه گریه کنه  وقتی تو ماشینیمو تو پشت فرمون هرکار ازدستش بر بیاد کوتاهی نمیکنه سو بالا...
29 تير 1395

ارمیا جون تولدت مبارک

سلام دوست جونیا خوووووبین؟؟؟ ماهم خوبیم بدنیستیم هلما که حساااابی خوبه دیروز خیلی بهش خوش گذشت تولد پسر عمش ارمیا جون بودکه 1ساله شد هلما از ارمیاهم خوشحال تر بود و همش میرقصید و کلا فکر میکرد تولد اونه همه کادو هارو هم استفاده کرد فدای شیطونیاش اصلا اروم نگرفت که ازش 1عکس خووووب بگیرم همشون تار افتادن چندتا خوبشو واستون میذارم اینجاهم واسه بغل باباجون رفتن گریه میکردی دختر مظلومم ...
23 تير 1395

بدون عنوان

ماشالله ماشالله دختری و عییییین پسرا شر ارمیای طفلی تو کالسکت پشت سرت نشسته همش بهش گیر میدی اونم 1 وقتایی عصبی میشد دودستی میزدت باخال بود کاراتون ...
20 تير 1395