تب کردن هلما
هلماجونم نزدیکای صبح تب شدید کرده بودی ساعتای 4 صبح که بیدار شدی واسه شیرت دستتو که گرفتم واقعا داغ بودی خیلی ترسیدم سریع بهت قطره استا دادم و پاهات و زیر شیر شستم دلم واست میسوخت که مظلوم با اون چشای قشنگت نگام میکردی اشکم و دراوردی خوشگلم باباجونی بیدار شد بغلت کرد از داغ بودت شوکه شد میخواست ببرتت بیمارستان ولی نذاشتم گفتم نیاز نی بعد یکم پاشویه و خوردن قطره و مداااام تا ساعت 7 شیر خوردن خداروشکر بهتر شدی شاید تغصیر من بود که با وجود باد لباس لختی تنت کردم و بردمت بیرون شایدم ب خاطر دراوردن 1دندون جدیدتوالان راحت خوابی و منم حساااااابی سردرد الانم یکگ تب داری ولی زیاد نی انشاالله همیشه سالم باشی عروسکم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی