1 شب خوب و 1خاطره بد
سلام پرنس کوچولوی من و دوست جونیای خوبمون... دیشب 1شب خوب بود واسه هممون ولی 1اتفاق بد افتاد ... دیشب عمو مسعود (پسرخاله من)که از زاهدان اومده و سربازه اینجا اومد خونمون ماهم واسه اینکه حال و هواش عوض بشه گفتیم بریم پارک و شام هم بیرون بخوریم رفتیم پارک و حسابی بهمون خوش گذشت ازونجا هم رفتیم 1جا واست دوچرخه ببینیم ک فقط تک رنگ بود من گفتم باشه هفته ایندهمیاییم ک رنک بندی داشته باشه اینجا اوکی شد رفتیم ساندویچ بگیریم ک بابایی متجه شد گوشبارت نیست همه جارو گشتیم پیدا نکردیم از گمشدنش ناراحت نیستم ازینکه ست پلاکت بود و من کلیییییی گشتم تا کیتی صورتی پیدا کردم گوشبارت کادو دایی بود که من عوضش کردم و کیتی گرفتم نمیدونم الان میتونم لنگش...
نویسنده :
مامان مهدیه
14:36